می گویند داستان مورد علاقه ی دکتر یونگ از این قرار بوده است:
روزی آب حیات در آرزوی شناخته شدن روی سیاره ی زمین از "چاه آرتزین" جوشید و بی هیچ تلاش و محدودیتی روی زمین جاری شد.مردم از هر طرف برای نوشیدن از این آب حیات به سمت آن روان شدند.این آب زلال و نیرو بخش بود.طولی نکشید که این داستان به گوش افراد سود جو و قدرت طلب رسید .پس دور آن چاه را حصار کشیدند و قوانینی برای استفاده از آن وضع کردند.این که چه کسانی می توانند از آب چشمه بنوشند و چه کسانی نمی توانند.کم کم زمین های اطراف آن را نیز مالک شدند و چشمه را نیز به مالکیت خود درآوردند.
چشمه از این وضعیت بسیار غمگین و ناراحت شد.پس دگر جاری نشد و چشمه خشک شد.اما مالکان که از قدرت خود غره شده بودند اصلا متوجه خشک شدن چشمه نشدند، در این میان تعداد کمی از مردم این موضوع را دریافتند و سعی کردند چشمه را در جایی دیگر جست و جو کنند، چرا که چشمه هر بار که به تصرف در می آمد از جایی دورتر، عجیب تر و غیر منتظره تر جاری می شد.تنها افرادی می توانستند آن را دوباره پیدا کنند که شهامت جستجوگری را داشتند و پای در راه جستجو می گذاشتند.
این داستان غم انگیز به ما یاد آور می شود که چه طور حقیقت می تواند در طول زمان مورد سو استفاده قرار گیرد و تغییر کند.اما شگفتی و نور امیدوارانه داستان این است که به ما نوید می دهد چشمه هیچ گاه خشک نمی شود ، چرا که آن به رسالتش و جاری بودن وفادار است.او همواره جاری است و در انتظار جویندگان حقیقت ،تا آن را بیابند.
آب همیشه به عنوان نماد ژرف ترین منبع تغذیه روحی و معنوی بشر در نظر گرفته شده است.آب آزادانه در جریان است، ولی سوال این است:آن را در کجای روان خویش باید جستجو کنیم؟
شاید اولین گام برای یافتن آن امادگی و شجاعت برای یافتن آن در نقاط تاریک و غیر عادی است، که در اکثر مواقع نادیده گرفته می شود.یونگ به ما یادآوری کرد که یکی از این نقاط تاریک و کمتر دیده شده در روان ما "سایه های شخصیتی" هستند.
سایه ها همیشه و هر لحظه در روان ما جاری هستند . سایه ها آن دسته از خصایصی هستند که انکارشان می کنیم و سرکوبشان.